کارشناس مدیریت صنعتی
سلام
من فریبا هستم متولد 25 اردیبهشت سال 1366 و عاشق رنگ و نور و طبیعت و البته ماه تولدم .
کارشناس ارشد مدیریت صنعتی ، کارشناسی دکوراسیون داخلی و دیپلم درجه 1 و 2 بین المللی نقاشی رو دارم .ولی تمام موفقیتم رو مدیون تجربه های کاریم هستم نه تحصیلات تئوری .تجربه زیادی تو زمینه تدریس نقاشی وکار تو شرکت های مهندسی ساختمانی دارم و بیش از 100 پروژه مختلف دکوراسیون داخلی را با همسرم اجرا کردم .شاید برای خیلی ها تون تا همینجا، دونستن از من کافی باشه ، ولی برای کسایی که میخوان منو بیشتر بشناسن میخوام خیلی خودمونی بگم از کجا به کجا رسیدم .یه چایی یا قهوه برای خودت بریز و بیا بشین .
تکلیف درس و دانشگاهم که مشخص بود و به صورت روتین مدرسه ، کنکور و دانشگاهم خیلی مرتب جلو رفت 0خیلی بچه درس خون نبودم ولی اولویت اصلی مامان و بابا درس بود و تو کلمون کرده بودن که از هنر چیزی در نمیاد و رشته ای رو انتخاب کن که بازار کار خوبی داشته باشه .فکر میکنم تمام بچه های دهه شصت بدونن که من چی میگم.ولی من فکر میکنم تو زندگی قبلیم نقاش بودم چون با تمام این تکلیف هایی که برام تعیین میشد به اصرار خودم کلاس نقاشی رفتنم قطع نمیشد نمیدونم این استمرار از کجا میومد .اصلا یادم نمیاد زندگی هنری من از کی شروع شد و اولین کلاس نقاشیم رو به طور جدی کی ثبت نام کردم.ولی فکر میکنم 9 سالم بود.از سرای محله ها و فرهنگ سراها شروع کردم هر جا که دم دستم بودونزدیک خونمون و یه کلاس نقاشی داشت.یه جورایی انگار مثل نفس کشیدن باید از هنر تغذیه میکردم و دیوانه وار دنبالش بودم .البته باید بگم من به طور ذاتی ذهنم ترکیب و مقدار رنگ هارو از هم تفکیک میکنه مثل فیلم پرفیوم که استعداد ذاتیش تو بویایی بود.
هم زمان که آموزش میدیدم تو سن 14/15 سالگی تو سرای محله ها و فرهنگ سراها برای بچه های کوچیک کلاس آموزشی برگذار میکردم نمیدونم این اعتماد به نفس تو زمینه هنر از کجا میومد چون من به شدت بچه درون گرا و خجالتی بودم .یه وقتایی هم مدیریت آموزشگاها یه چندر قاضی کف دستم میزاشتن .
18 یا 17 سالم بود که پیش یکی از استادهای نقاشی مشغول به یادگیری بودم که یه روز بهم گفت:یکی از دوستانم که آموزشگاه فنی و حرفه ای هنر داره ازم خواسته که یکی از هنرجوهای خوبم رو بهش معرفی کنم من هم تورو پیشنهاد دادم ولی باید بری نمونه کارت رو ببینه ممکنه نپذیره.
بخاطر همون اعتماد به نفس زیادم که فقط هم تو نقاشی بود میدونستم که انتخابش درسته و پذیرفته میشم و برای کار کردن تو اون آموزشگاه خیلی ذوق داشتم.
رفتم و یه تابلو رنگ روغن دریای پر موج رو کامل کردم و کار من تو اون آموزشگاه شروع شد .شدم مربی بخش نقاشی رنگ روغن که همه هنرجوهامم از خودم بزرگتر بودن.
دانشگاه مدیریت صنعتی هم قبول شده بودم .2 روز از هفته رو میرفتم دانشگاه و 4 روز دیگرم از صبح ساعت 7 تا 19 تو آموزشگاه هنرجو داشتم .بهترین روزای زندگیم بود با کارم عشق میکردم ولی با حقوق خیلی خیلی کم.3 سال تو آموزشگاه بودم که داشتم به ترم های آخر دانشگاه نزدیک میشدم و باید بخاطر رشته دانشگاهیم،تو یه شرکت مهندسی کار آموزی میرفتم.
مجبور شدم علارقم میلم از آموزشگاه خداحافظی کنم و وارد یه کار جدید و کاملا متفاوتی بشم چون نمیتونستم همزمان هم تدریس کنم ،هم دانشگاه برم و هم کارآموزی.
رفتم تو یه شرکت فنی و مهندسی بخش تولید پنجره های دوجداره که تقریبا اون سال تو ایران صنعت جدیدی بود.
کاری که دقت و تمرکز زیادی میخواست .1 ماه نشده بود که مهره اصلی اون بخش که قرار بود من کمکیش باشم و کار یادم بده بخاطر اختلافاتش با مدیریت از اون شرکت رفت .من موندم یه دنیا پروژه نصفه و نیمه که هر کدومش یه دنیا جزئیات تولید داشت و یه مدیر سخت گیرو منظم.
دوران کارمندی سخت و پر استرسی رو گذروندم .جنس کار با روحیات من یکی نبود ولی بعد گذشت یک سال که دیگه استاد کارم شده بودم و جزو چندتا خانومی بودم که تو این زمینه کارشناس فنی بودن . این قدرت و وجهه اجتمایی لذت کار رو برام بیشتر میکرد.پیشنهاد های کاری خیلی خوبی از شرکت های دیگه بهم میشد ولی متعهد به مدیرم بودم چون ازخیلی اشتباهاتم تو کات مسترهای تولید که بهش ضرر مالی زده بودم چشم پوشی کرده بود.تونستم 2 تا کارخونه که در حال ورشکستگی و جمع کردن بودن رو عارضه یابی کنم و نجات بدم.
ولی این همه وجه اجتماعی و قدرت و برو بیا راضیم نمیکرد چون از اون بخش هنری زندگیم فقط هفته ای 2 ساعت مونده بود که اونم تفریحی روزای پنجشنبه بعد از ساعت کاریم میرفتم و در نهایت این که من داشتم برای دیگری کار میکردم.
تصمیم گرفتم با خواهرم یه آموزشگاه نقاشی بزنم که هم تو کار مستقل بشم و هم اینکه کاری رو انجام بدم که علاقم بود.در حال برو و بیا بودیم تو املاک های مختلف که یه فضای مناسب پیدا کنیم برای آموزش که مسیح وارد زندگیم شد .همچنان من کارشناس فنی او شرکت بودم و با مسیح تو یکی از پروژه های مشترک آشنا شده بودم.
حال و هوای اول رابطمون و درگیری پروژه های مشترکمون فکر من رو از آموزشگاه زدن دور کرد.مسیح تخصصی از سن خیلی کم کار چوب و کابینت انجام میداد.
بعد از 6 ماه که بماند چه چالش هایی داشتیم برای بهم رسیدن عقد کردیم.سال 92 دقیقا از فردای عقدمون وارد فاز جدیدی از کارمون و البته زندگیمون شدیم و وارد رشته و حوزه کاری دکوراسیون داخلی شدیم .
تلفیق هنر،صنعت ساختمان،چوب،کابینت،رنگ،طراحی،نقاشی،نور ……
یه جورایی دکوراسیون داخلی ترکیب شخصیت و تخصص های من و مسیح بود که هم کار بود و هم عشق.
مهرماه سال 94 همزمان با کارهای عروسیمون که صفر تا صدش رو خودمون برنامه ریزی و اجرایی کردیم داشتیم دفتر کار مشترکمون رو هم دکور میکردیم.یادمه فیلمبردار عروسیمون از دست جفتمون عصبانی شده بود که همش با تلفن حرف میزدیم چون داشتیم تیم های اجراییمون رو که سر پروژه هامون بودن رو کنترل میکردیم.اخرشم گوشیامونو ازمون گرفت.
تا الان که دارم این متن رو براتون مینویسم که انتهای سال 1401 هستش بالای 100 تا پروژه اجرایی دکوراسیون داخلی مسکونی،اداری،تجاری کافه و رستوران رو با هم اجرا کردیم و خود این همکاری خودش به اندازه یه کتاب ،داستان داره که شاید یه روزی براتون گفتم.
از جنگیدن برای علاقه مندی هاتون کم نیارید.از کارآموزی نترس.از حقوق نگرفتن نترس .من هر چی که امروز دارم از همون دوران کارمندی و کم حقوق گرفتنه.بعد از 10 سال همون مهندس هایی که زمان کارمندی من آرزو داشتم تو جایگاهشون باشم،الان برای دکور ویلا و خونه هاشون باهام تماس میگیرن.
فقط شروع کنید و استمرار داشته باشید وروزی 1 ساعت آموزش ببین . مسیر خودش همه چیز رو بهت یاد میده ،آدم هارو سر راهت قرار میده و بزرگت میکنه.فقط شروع کن و به آخرش نگاه نکن. فقط همین.
امیدوارم خستت نکرده باشم و ازت ممنونم که خواستی من فریبارو بهتر بشناسی .
اطلاعات تحصیلی و کلی درباره مسیح رحیم
اطلاعات تحصیلی و کلی درباره مسیح رحیم
اطلاعات تحصیلی و کلی درباره مسیح رحیم
اطلاعات تحصیلی و کلی درباره مسیح رحیم
اطلاعات تحصیلی و کلی درباره مسیح رحیم
اطلاعات تحصیلی و کلی درباره مسیح رحیم
اطلاعات تحصیلی و کلی درباره مسیح رحیم
دقیق